هوالرئوف الرحیم

وای از کمردرد! که خواب رو ازم گرفت و به تمام زبانهای زنده ی دنیا که بلدم، عبارت "کمردرد" رو تو ذهنم مرور کردم و عاقبت رضا رو بیدار کردم و به زبان مادری دردم رو گفتم تا ماساژم بده.

زیر دستهاش آروم شدم و همینکه دوباره خوابید، درد از اول.

سر رضوان اصلا ازین دردها نداشتم.





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها