هوالرئوف الرحیم

رضا که اومد خونه، تقریبا در اولین دقایق حضورش، تز اقتصادی جدیدی مطرح کرد که حسابی آمپر چسبوندم و قاطی کردم.

بیرون که رفتیم برای برگشت گفتم پیاده بر می گردم و تا برگشتمم یه دوش گرفتم و زیر دوش کلی زار زدم بلکم حالم بهتر بشه.

از حموم که اومدم بیرون اونها هم خونه بودن و من نشستم به فکر و فکر و فکر.

شام که می پختم اومد بغلم کرد که: "ببخشید بی پولم".

آخ انگار نیشتر خورده باشه به دمل چرکیم. شروع کردم و گفتم و گفتم. حق با من بود. حق با من هست. اول یکم لیچار گفت به زمونه و جواب اون رو هم خوب بهش دادم و در نهایت. سکوت.

من حالم خوب شد. اونم یکم دست و پاش رو جمع کرد.






هرچی خانمی می کنم صدام در نمیاد فکر کرده حالیم نمیشه 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها